هر روز صبح زنگ بیداری انگار برای من فحش و ناسزا بود.
احساس درماندگی برای کارهایی که باید انجام میدادم و تمام نمیشد و بیشتر و بیشتر به روی هم انباشته میشد.
در کسادی بازار کار خودم را به آب و آتش میزدم تا شاید کسی پروژه ای به من بسپارد و من بتوانم خرج زندگی خود را دربیاورم. بعد از گرفتن پیش پرداخت شروع به تحقیق می کردم اما متأسفانه همیشه در مرحله تحقیق می ماندم.
اطرافم پر بود از نتهایی که برداشته بودم و باید به مرحله اجرا در می آوردم اما امروز و فردا و امروز و فردا ضرب الاجل کارم را نزدیکتر می کرد بدون آنکه کاری کرده باشم. قبل از موعد تحویل هم شروع میکردم به تماس گرفتن با صاحب پروژه و مرتب وقت بیشتری میخواستم. همیشه صاحبان پروژه از دستم ناراضی بودند. و من همیشه میگفتم دارم در پروژه تان نوآوری ویژه ای انجام میدهم. و همیشه به درگیری لفظی و حتی فیزیکی منجر میشد.
به همه می گفتم اینجا کار نیست. اینجا کسی قدر مرا نمیداند. اما در لایه های درونی مغزم همیشه می دانستم که مشکل از من می باشد اما اعتراف به این موضوع را حتی برای خودم قدغن کرده بودم. نقشه ام برای فرار جدی بود. در کلاسهای آموزش ترکی استانبولی استاد مجید عزمی شرکت کردم. همانجا با تألیفات ایشان آشنا شدم و مخصوصا دفتر برنامه ریزی ایشان برایم جالب آمد. فورا خریدم و تا رسیدن به خانه صفحات مختلف آن را مطالعه کردم. وقتی به خانه رسیدم بدون اتلاف وقت تا پایان بخش کتاب خواندن را ادامه دادم. انگار بخش عمده مشکلم را داشتم حل میکردم. اما برای عملی کردن هنوز ترس داشتم با خود استاد تماس گرفتم و برای اولین بار مشکلم را به ایشان اعتراف کردم.
ایشان گفتند که خودشان هم همین مشکل را داشته اند و در ابتدا این روش را برای خودشان ساخته بودند اما با تشویق اطرافیان که خودشان هم دچار چنین مشکلی بودند به صورت کتاب تألیف کردند. ایشان گفتند که از بازخوردهای کسانی که این کتاب و راهنماییهاشو به کار بستن معلوم شده که کتاب موفقیت خوبی داشته است. بعد هم بهم گفتند که از همون لحظه شروع کنم به تعریف هدف و برنامه ریزی برایش.
بعد از خداحافظی و قطع کردن تلفن هدفهامو تعیین کردم. و شروع به برنامه ریزی کردم. تازه فهمیدم من خیلی وقتها برای خیلی کارها اونقدر وقت می گذاشتم که برای کارهای دیگه وقت پیدا نمی کردم. من حالا یک برنامه ریزی 10 روزه داشتم که اونم برای ساعت به ساعتش کار داشتم.
علاوه بر اون همیشه دخل و خرج من باهم نمیخوند. همیشه و همیشه بدهکار بودم. اما این دفتر برنامه ریزی به من کمک کرد تا در خریدهام ضروریات رو دراولویت قرار بدم. هر خریدی رو ثبت میکردم حتی خریدهای کوچک اما غیرضروری که به چشم نمی اومدن. اما وقتی در پایان ده روز همون خریدهای غیر ضروری رو جمع میکردم تازه به قابل توجه بودن رقم پی میبردم.
خلاصه میگم این دفتر برنامه ریزی برای من مثل یک گنج بود. من تونستم با این کتاب زندگیمو متحول کنم.
حالا می توانید فایل pdf دفتر برنامه ریزی به روش مهندس عزمی را دانلود کنید: دانلود دفتر برنامه ریزی به روش مهندس عزمی